(1)
در مطلبقوشه/قشه، فراموش کردم اضافه کنم که در آذربایجان تعبیر قوشالاشماق(qoşalaşmaq) "مسابقه دادن اسبها" هم وجود دارد.
(2)
در خصوص نقدتئوری آذریسم و شواهد و قراین آن نکته های متعددی را، به تفاریق، در خلال مطالبآورده ام. شاید روزی فرصتی دست داد و مجموعۀ منسجمی در این زمینه تأالیف شد. باریدر اینجا اشاره به دو نکته را-که در جریان مطالعات متفرقه متوجه شده ام-مفید میدانم.نکاتی که به اعتبار و اصالت اشارات یاقوت حموی در خصوص "آذریه" مربوط میشود.شاید این نکات برای محقق دیگری مفید واقع شود.
1. مرحوم علی نقی منزوی کتابشناس معروف و فرزند مرحوم شیخ آغا بزرگ طهرانی-ازعلمای شهیر شیعی در قرن بیستم-در جریان اشاره به کتاب معجم البلدان مینویسد:"انسابسمعانی یکی از مآخذ عمدۀ یاقوت در تألیف معجم البلدان بودهو [یاقوت] غالباً عنوانهای کتابهای انساب را گرفته و با حذف یاینسبت، عنوان قرار داده و منسوبین را عیناً دنبال آورده و گاهی نیز آنها را تحریف وتصحیف کرده است".[1] به نکات مشابه قبلاً اشاره کرده و آورده بودم کهنقل بی ذکر مأخذ در کتب قدما شایع بودهاست.
2. مرحوم سید مرتضی عسکری از محققین سرشناس تاریخ اسلام-که در دهههای اخیر با کشف مجعولات سیف بن عمر تمیمی، ابهامات بسیاری را برطرف کرده است-در دو کتاب یک صد و پنجاه صحابی ساختگی و عبدالله بن سبأ و افسانههای دیگر، به وضوح نشان میدهد دهها نقطۀ جغرافیایی، حادثۀ تاریخی و شهر و قریه را، یاقوت از روی روایات مجعول سیف بن عمر اقتباس کرده و لذا دهها اسم جغرافیایی، جنگ و منطقه را-که هیچگاه وجود نداشته اند- در اثر خویش گنجانده است. طالبان قاعدتاً برای مطالعۀ جزئیات به آن آثار مراجعه کنند. صرفاً برای نمونه اشاره میشود که سیف بن عمر، از جمله صحابی مجعولی به اسم اُطّ بن اُطّ ساخته و مدعی است که نامش روی رودخانهیی در ناحیۀ حیره(به دلیل شرکت در جنگی در ساحل آن) باقی مانده است. گزارش یاقوت حموی به شکلی است که گویا خود وی از آن محل عبور کرده است. زیرا میگوید که نام آن نهر تا امروز به صورت اُطّ باقی مانده است .
نقل قول مشابهی هم از طریق مطالب مجعول سیف دربارۀ طریق الاخابث در یمن دارد ومطلب به وجهی است که توهم مشاهدۀ شخصی از آن حاصل میشود.[3]
این شواهد و دهها نمونۀ مشابه نشان میدهد که آنچه یاقوت آورده مأخوذ و متقبساز منابع قدیمیتر و در مورد "الآذریه"، کتاب سمعانی است و فیالواقعاثر وی را نمیتوان، شاهد و منبعی مستقل محسوب داشت.
(3)
تؤوشهمک(tövşemek) اوزرینهیازدیغیمیز یازییا(آنادیلدن درلمهلر-42)، آشاغیداکی وئری دهآرتیریلمالیدیر.
تؤیشومک(töyşümek) "تئز-تئز نفس آلیب وئرمک، اورهیی دوزنسیز(=نامنظم) چارپماسی"،آنادولو آغیزلاریندا گؤرولمکدهدیر.
(4)
در مطلب مربوط به "عین در کلمات فارسی؟" از جاده وجعده بحث شده بود. ولی نسبت به اتیمولوژی آن اظهار نظر قطعی نشده بود. اینک بااطمینان کافی میتوانم بنویسم که جادّه عربی بوده و در اصل و ظاهراً به "مسیرسنگفرش شده" اطلاق میشده و از جَدَد به معنی "سرزمین سخت و هموار"اخذ شده است.
(5)
لاغ کلمه سی اوزرینه یازدیغیم یازیدا(آنادیلدن درلمهلر-7)،بیر اؤنملی وئری گؤزومدن قاچمیش. قرآندا لاغیه "بوش سؤز،معناسیز سؤز" گئچر و لاغ دا عربجهده "باطل، دَیَرسیز"معناسیندادیر. او زامان "لاغ"ین کسین عربجه اولدوغو، آچیقلیغا قاووشور.
(6)
ورهووو کلمه سی اوزرینه یازدیغیم یازیدا(آنادیلدن درلمهلر-39)،فارسجا برـ ایله قورولان و تورکجه ده یاشایان دئییملری سایدیم. بو دئییملرین انیایقین اولانینی اونوتموشام: برباد(berbat). سؤزجوک، اسکیدن تورکجه میز ده وار و مثلا نسیمینین شعرلریندهگؤرونور. سؤزجویون بر+باد(=یئل)دان اولوشدوغو و یئل ایله گئتمک/یوخا چیخماقمعناسیندان "پیس، یامان" آنلامینا دوغرو قایدیغی آچیق گؤرونور.
(7)
در خصوص مطلب "کوروش آباد و اردشیر"، بعدها مطلع شدمکه روستایی کردنشین مابین اشنویه و سولدوز/نقده وجود دارد. در این خصوص باید گفتاولاً این روستا با آنچه در متن ذوالفقار کرمانی آمده است، قابل تطبیق نیست. زیرادر متن مزبور، قراء و قصبات سراب و آن صفحات ذکر میشود و فاصله و طول و عرضجغرافیایی کوروش آباد سولدوز، بیش از آنی متفاوت است که موجب خلط و التباس شود.ثانیاً کوروش آباد سولدوز، در تداول محلّی، درویش آباد/درویش آوا تلفظ میشود وظاهراً اسم کوروش/ کورش آباد قدمتی ندارد. ثالثاً این اسم را به دلایل مزبور در آنمقالت نمیتوان با اسم کوروش تاریخی مرتبط دانست. اگر رسمی و برخاستۀ اسیونالیسم رمانتیک عصر پهلوی نباشد، ممکن است کلمۀ دیگری باشد مانند کوْروش(koruş)"آدم کور، مثلِ کور" که به صورت لقب هم استفاده میشود.ضمناً احتمال ارتباط آن با *کوروش>کوروشنه "گاودانه" نیز قابل طرحاست.
(8)
آنادیلدن درلمهلر-44، اوزرینه آرخاداشلارداندَیَرلی آرتیرمالار و دوزلتمهلر گلدی. بو ماده و سونراکیلار، او اساسداحاضیرلاندی.
· سئسار'ا اورمو شهریمیزده "میصری تویوق"دئییلیر. دَیَرلی بیلگیدیر.
(9)
لومبه کلمه سیدقتیمدن قاچمیش. بیر چوخ لهجه میزده لومه>*لو>لومبه(lümbe) شکلی ده اورتایا چیخمیش و بیر چوخ ترکیبده، لومبه تویوق، لومبهساچ، لومبه آدام/قیز(یاپیشقان/قیسا گئیینن و پالتارسیز کیمی گؤرونن) دئییملری دهواردیر آغیزلاریمیزدا. آیریجا، لومبهلمک فعلی ده، یومورو ائتمک(پالتار کیمیزادلاری) معناسیندا گؤرولمکدهدیر.
(10)
ساسیق: تورکیهتورکجه سینده اولدوغو کیمی اورمو آغزیندا دا واردیر. قیساجاسی ساسیق، آذربایجانتورکجهسینده اولدوغونا گؤره، ادبی دیلیمیزده ده یئرینی آلابیلر.
[1] . ریشههاو اندیشهها: مجموعه مقالات علی نقی منزوی، به اهتمام: غلامحسن صدریافشار، تهران: مهرویستا، 1397. ص45.
[2] . سید مرتضیعسکری، یک صد و پنجاه صحابی ساختگی، ترجمۀ:عطاء محمد سردارنیا،تهران؟:دانشکدۀ اصول الدین، چاپ چهارم، جلد 2، 1387. ص2.
[3] . منبع سابق،ج.2، صص9-258.
درباره این سایت